کلـبه عاشـقانه ی مــا12تـا

 

کاش توی زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین می خوردی

و از درد به خودت می پیچیدی...

یه داور میومد از آدم می پرسید:میتونی ادامه بدی؟!

تو هم میگفتی:نه باید برم بیرون...

نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1398برچسب:,ساعت 18:2 توسط مــا12تـا| |

انگاه که غرور کسی را له میکنی

انگاه که کاخ ارزوهای کسی را له میکنی

انگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی

انگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

انگاه که گوشت را میگیری تا صدای له شده غرورش را نشنوی

انگاه که خدا را میبینی اما بنده ی خدا را نادیده میگیری

میخواهم بدانم...

دستانت را به سوی کدام اسمان دراز میکنی

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟

 

نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1398برچسب:,ساعت 12:18 توسط مــا12تـا| |

 سلام عزیز مهربون اجازه هست بشم فدات؟

اجازه هست تو شعره من اثر بذاره خنده هات ؟

شب که میشه یواش یواش با چشمک ستاره هاش.

اجازه هست از اسمون ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بیام پیشت یکم بگم دوست دارم؟

تو هم بگی دوست دارم اروم بشم دل ببارم؟

بریم تو باغ اطلسی بی رنج درد بی کسی

بهت بگم اجازه هست گل روی مو هات بذارم؟

اجازه هست خیال کنم تا اخرش ماله منی؟

خیال کنم دله منو با رفتنت نمیشکنی؟

اجازه هست خیال کنم بازم میای می بینمت

با اون چشای مهربون دوباره چشمک میزنی

طپش طپش با چشمکت غزل بگم برای تو

با اتکا به عشقه تو تو زندگی برم جلو

هر چی بگی نه نمیگم جونم بخای برات میدم

هر چی میخای بهم بگو فقط نگو بهم برو

اجازه هست بازم تو خواب بوس بکارم کنج لبات؟

یه شعره تازه تر بگم به یاد شرم گونه هات؟

نشونیتو بهم میدی؟تا پنهون از چشم همه

ورق ورق نامه بدم بازم برات

همیشه مهربون من نامه رسید به انتها

فقط یه چیز یادت باشه بازم به خواب من بیا

تقدیم به تک ستاره ی قلبه شکستم

نوشته شده در پنج شنبه 30 خرداد 1398برچسب:,ساعت 12:5 توسط مــا12تـا| |

با وجود تمام دلبستگی هایم میدانم که باید بروم

روزی که در تمام شب های مرده زندگیم حتی به

خواب هم نمیدیدم رفتن از جایی که در هوایش

نفس کشیدم و تمام از دست داده هایم را

دوباره به دست اوردم عاشق شدم عاشق دلی

به نرمی ابرها دلی که وقتی میبارید وجود

تشنه ام را سیراب میکرد

نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1398برچسب:,ساعت 13:53 توسط مــا12تـا| |

دلم را کسانی شکستند که هرگز دلم به شکستن دلشان راضی نمیشد

نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1398برچسب:,ساعت 15:15 توسط مــا12تـا| |

تو جاده ای که انتهایش معلوم نیست

پیاده یا سوار بودنت فرقی نمیکنه

اما اگه همراهی داشته باشی که تنها نباشی

بی انتها بودن جاده ارزویت میشود

نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1398برچسب:,ساعت 15:9 توسط مــا12تـا| |

کسی که با رفتنش خوشبختی رو ازت میگیره

چجوری میتونه بهت بگه روزی هزار بار

برات ارزوی خوشبختی میکنم

نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1398برچسب:,ساعت 14:58 توسط مــا12تـا| |

زندگی ساختنی است نه ماندنی....

بمان برای ساختن...

نساز برای ماندن

 

 

ساده ترین کار جهان این است که خود باشیم

ودشوارترین کار جهان این است که کسی باشم که دیگران میخاهند

 

 

هیجگاه مغرور نشو...برگها وقتی میریزند که فکر میکنند طلا شده اند

 

 

اگر عاشق شدی به او بگو ,زیرا قلب ها با همین کلمات ناگفته می مانند میشکنند

 

 

باران باشو ببار.....میپرس پیاله های خالی از ان کیست

 

 

 

مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که اب نباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین شود

 

 

 

یاد ان روز که صفحه شطرنج دلت شاه عشق بودم .و با کیش رخت مات شدم

 

 

 

عشق تنها واقعه ای است که حادثه ی عظیم را برای ابد در قلب ادمها به جا میگذارد

 

 

 

من عاشق ان گلم که در بیابان خشک شد ولی منت باران را نکشید

نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:49 توسط مــا12تـا| |

انقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم

که میترسم هرگاه شاد شدم

زمین را از زیر پایم بکشند

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:54 توسط مــا12تـا| |

هم خسته ام

هم تنها

پنجره را باز میکنم

شب به کمک می اید

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:25 توسط مــا12تـا| |

محکم باش

وقتی خیلی نرم شوی

همه خمت میکنند

حتی کسی که انتظار نداری

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:22 توسط مــا12تـا| |

سرد است اما سرما نمیخورم

تو نگران نباش

کلاهی که سرم گذاشتی

تا گردنم را پوشانده

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:18 توسط مــا12تـا| |

لبخندمن نشان از رضایت نیست

گاهی لبخند میزنم

تا در خود له شدن مرا حس نکنی

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:13 توسط مــا12تـا| |

        وازه ی عشق چه هرزه رفته

       این روزها هر احساسی بی سروپایی را

                  عشق می نامند

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 12:1 توسط مــا12تـا| |

گاهی وقتا مجبوری احمق باشی

روی کاغذ مینویسم

دستهای تو

و

روی ان دست میکشم

   

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 11:56 توسط مــا12تـا| |

... دلم نه عشق میخاهد نه احساس قشنگ...

نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا...

...دلم یک دوست میخاهد که بشود با او حرف زد ....

...وبعد پشیمان نشد...

 

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 11:52 توسط مــا12تـا| |

.. هنوز هم حوالی خراب های ..

..شبانه ام پرسه میزنی..

..لعنتی..

..دیر وقت است ارام بگیر ..

..بگذار یک امشب را اسوده بخابم..

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 11:49 توسط مــا12تـا| |

دستگاه مشترک مورد نظر

از دست دوست دارم های دروغ تو خاموش است

لطفا دیگر تنهایش بگذارید

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 11:44 توسط مــا12تـا| |

تو تلخ بودی تلخ

درست مثل قطره های فلج اطفالی

که در کودکی به خوردم میدادند ...

غافل از اینکه این بار

تلخی تو دلم را فلج کرد

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 11:27 توسط مــا12تـا| |

در همین احوال پرسی ها کسانی هستند تا دیروز میگفتند

بدون تو حتی نفس هم نمیتونم بکشم

وامروز در اغوش دیگری نفس نفس میزنن

 

نوشته شده در سه شنبه 24 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 23:29 توسط مــا12تـا| |

نمیدانم چرا این گونه است

وقتی نگاه عاشقی به توست میبینی.

اما دلبسته به عشق دیگری است میروی

وعاشقانه به کسی مینگری که دلش پیش تو نیست

نوشته شده در سه شنبه 24 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 23:10 توسط مــا12تـا| |

در کودکی در کدام بازی راهت ندادند…

که امروز  اینقدر دیوانه وار

تشنه ی بازی کردن  با آدم هایی؟؟؟

نوشته شده در چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:,ساعت 17:45 توسط مــا12تـا| |

بغض بزرگترین نوع اعتراض است

اگر بشکند دیگر اعتراض نیست التماس است

نوشته شده در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 23:24 توسط مــا12تـا| |

دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه زندگی ام 

تو را میخواهم هی تو که انقدر دور  شده ای از  من

که دیگر نمیبینمت و این قلب من است که شاید

حسرت داشتن تو را برای همیشه داشته باشد

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:55 توسط مــا12تـا| |

نگاهت که میکنم

دنیای خالیم

پر از خانه میشود!

دشت هایم,

که چه های یاس بارانی

دلم یک شهر مردم میشود

و چشم هایم چقدر

میخواهند زندگی کنند!

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:47 توسط مــا12تـا| |

گاهی دل من میگیرد بیشتر وقت غروب

ان زمان که خدا پر از تنهاییست

و اذان در پیش است من وضو خواهم ساخت

از خدا خواهم خواست که تو تنها نشوی

و دلت پر از خوشی های مداوم باشد

 

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:40 توسط مــا12تـا| |

نه از دریا و قایق مینویسم

نه از زخم شقایق مینویسم

به یاد لحظه های با تو بودن

به یاد ان دقایق مینویسم

......دوستت دارم......

نوشته شده در جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:40 توسط مــا12تـا| |

برای دیدن جواب به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 14:29 توسط مــا12تـا| |

تا حالا تو زندگیت غم دیدی؟

بی وفا تر از خودت هم دیدی؟

تا حالا شده دلت خون باشه؟

یا چشمات همیشه گریون باشه؟

اونی که شب تا سحر با یادش

زندگی میکنی و بیداری

تا حالا شده بگه با طعنه

میشه دست از سرم برداری؟

چرا؟

نوشته شده در جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:3 توسط مــا12تـا| |

در جلسه امتحان عشق

من مانده ام و یه برگه ی سفید

یه دنیا حرف ناگفتنی

و یه بغل تنهایی و دلتنگی

درد و دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود

در این سکوت بغض الود

قطره ی کوچک هوس سرسره بازی میکند

برگه ی سفیدم عاشقانه قطره را در اغوش میگیرد

عشق تو نوشتنی نیست در کنار ان قطره

یک قلب میکشم وقت تمام است برگه ها بالا!

نوشته شده در جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:47 توسط مــا12تـا| |


Power By: LoxBlog.Com